Single ...یاد گرفته ام تنهایی را به بودن درجمعی که به آن تعلق ندارم ترجیح دهم ... Single

 

 

با تو آغاز نکردم که روزی به پایان برسانم .

عاشقت نشدم که روزی از عشق خسته شوم .
با تو عهد نبستم که روزی عهدم را بشکنم .
همسفرت نشدم که روزی رفیق نیمه راهت شوم .
همسنفت نشدم که روزی عطر نفسهایم را از تو دریغ کنم
.
و با یاد تو زندگی نمیکنم که روزی فراموشت کنم.
با تو آغاز کردم که دیگر به پایان نیندیشم .
عاشقت شدم که عاشقانه به عشق تو زندگی کنم .
با تو عهد بستم که با تو تا آخرین نفس بمانم .
همسفرت شدم که تا پایان راه زندگی با هم باشیم .
همسنفست شدم که با عطر نفسهایت زنده بمانم .
و با یادت زندگی میکنم که همانا با یادت زندگی برایم زیباست.
همچنان لحظات زیبای با تو بودن میگذرد ،
از آغاز تا به امروز عاشقانه با تو مانده ام ای همسفر من در جاده های نفسگیر زندگی .
اگر در کنار من نباشی با یادت زندگی میکنم ،
آن لحظه نیز که در کنارمی با گرمی دستهایت و نگاه به آن چشمان زیباست زنده ام .
ای همنفس من بدون تو این زندگی بی نفس است ،
عاشق شدن برایم هوس است و مطمئن باش این دنیا برایم قفس است .
با تو آغاز کرده ام که عاشقانه در دشت عشق طلوع کنم ، طلوعی که با تو غروبی را نخواهد داشت.
و همچنان لحظات زیبای با تو بودن میگذرد ، لحظه هایی سرشار از عشق و محبت .
با تو بودن را میخواهم نه برای فرداهای بی تو بودن .
با تو بودن را میخواهم برای فرداهای در کنار تو بودن .
با تو بودن را میخواهم برای فرداهای عاشقانه تر از امروز .
پس ای عزیز راه دورم با من باش ، در کنارم باش و تا ابد همسفرم باش .

+ تاريخ دو شنبه 30 / 7 / 1390برچسب:,ساعت 17:20 نويسنده A_mohammad |

سلام
به همه دوستاي خوبم
خيلي دلم مي خواد از همه غصه هاي درونم بنويسم
اما نمي دونم چرا تا مي خوام بنويسم
دوقطره اشك فاتحه نوشتنو مي خونه
توي شهر هميشگي خودمون غريب شدم
چند وقتي ميشه ديگه آسمونم براي غربت دلم نمي باره
همه اون حرفا و قول هاي رنگي همه واسه قشنگي بوده
كاش وقتي براي اولين بار (دوستت دارم) نوشتيم با خودكار مي نوشتيم
تا با ورق خوردن روزگار پاك نشه
اما اين يه قانونه كه بايد اول با مداد نوشت
من و اون هم با مداد نوشتيم.....
داره پاك ميشه
اما اون حواسش نيست
كاش مي شد چند سال به عقب برگشت
خاطره ها با اينكه خاك خوردن اما تا غبار از تنشون برمي داري
بازم قشنگن
خيلي وقت بود كاري به كار صندوقچه ي كوچولوي خاطره هام نداشتم
اما عصراي جمعه اونقدر دلگير هست
كه آدم ياد همه چي مي افته
همه اون چيزهايي که وقتي داري قدرشون نمي دوني
اما وقتي براي هميشه ازدست مي دي تازه مي فهمي كه چقدر تنهايي
من امروز به اندازه تمام آرزوهام تنهام
و هيچكس اندازه تنهايي منو نمي فهمه
كاش مي تونستم به گذشته برگردم
فقط چند روز
اما هميشه جز يه اي كاش بزرگ هيچي نيست
كاش امشب خواب گذشته داغونمو مي ديدم
دلم خيلي تنگ شده...

 

+ تاريخ یک شنبه 29 / 7 / 1390برچسب:,ساعت 17:40 نويسنده A_mohammad |

كلي دلم گرفته يه اسمون باروني ميخوام كه با اون گريه كنم

 چرا بعد هر خنده اي بايد اشكم سرازير بشه

همه فقط خنده هام رو ميبينن به دل من نگاه نميكنن

از سكوتم سو استفاده ميكنن

دلم از سنگ نيست الان هم خيلي گرفته

كاش ميتونستم داد بزنم

اين وبلاگ هم به جاي فرياد هاي منه

توو اين محيط بسته بايد داد بزنم

...............................................................................................................

از نگاه كردن به دستانم هراس دارم

 از تنها بودن ان ها مي ترسم

از اينكه گرمي دستان ديگري بر روي ان ها نيست

اما تنها ماندنشان را به گرم بودن فقط براي مدتي كوتاه ترجيح مي دهم

سرد سرد مي مانم تا زماني كه گرمايي را براي هميشه حس كنم

+ تاريخ جمعه 27 / 7 / 1390برچسب:,ساعت 18:13 نويسنده A_mohammad |

خبری ازت نبود و خیلی بی تاب تو بودم
اومدم سراغت اما پر گریه شد وجودم

خیلی دلتنگ تو بودم گل مهربون و نازم
نمیدونم چرا اینجام یا اصلا چم شده بازم

اون همه قول و قرارو اومدم یادت بیارم
اما انگار دیگه راهی واسه برگشتن ندارم

اینجا گل بارونه امشب چقد این فضا غربیه
چرا من هیچی نمیگم چرا میخندم عجیبه

آخه مجبورم بخندم کسی اشکامو نبینه
حالا کو تا باورم شه سرنوشت من همینه

به نظر میاد که امشب از قلم افتاده باشم
آرزوم بود که من امشب پیش تو وایساده باشم

چه لباسای قشنگی بهت میاد چقد عزیزم
تو میخندی و من از دور دارم اشکامو میریزم

خوش سلیقه ام که بودی اره بهتر از من اونه
سر تره ازم میدونم اون که میخواستی همونه

تاره فهمیدم حسودم دست تو تو دست اونه
ای خدا انگاری اونم نقطه ضعفمو میدونه

حالا تو دست تو حلقست دست اون حلقه تو دستات
یا من اشتباه میبینم یا دروغ بود همه حرفات

بله رو بگو گل من تو ازم خیری ندیدی
ارزوم بود که ببینم تو تو رختای سفیدی

حالا هر دو حلقه داریم تو تو دستت من تو چشمام
تو زدی من اما موندم زیر قولت روی حرفام

برو خوشبخت عزیزم تو ازم خیری ندیدی
ارزوم بود که ببینم تو تو رختای سفیدی

بله رو بگو گل من بگو و شرشو بکن
منو زندگی بی تو باورم نمیشه اصلا

داره سردم میشه کم کم خیسه از اشکام لباسم
همه گریه ها مو کردم اشکی یم نمونده واسم

میزنم بیرون از اینجا بله رو میگی نباشم
میرون اون بیرون یه گوشه دست به دامن خدا شم

بله رو گفتی تموم شد دیگه این اخر کاره
هی میخوام بگم مبارک ولی بغضم نمیذاره

هق هقم تبریك من بود واسه تو گریه کردم
قطر ه قطره های اشکو به تو امشب هدیه کردم

امشب تو جشنت عزیزم نمیدونی چی کشیدم
اما کاش اشکام نبودن تورو واضح تر میدیدم

دیگه چشمام نمیبینه دستمم نمی نویسه
دلخوشیم همین یه نامه ست گرچه اینم خیس خیسه

اخرین جمله ی نامه م این از ته وجودم
برو خوشبخت شی عزیزم خیلی عاشق تو بودم
 


 

همین الان اهنگشو دانلود کردم

گفتم بزارم واسه طرفدارای مجید خراتها

خیلی خوشم اومد نمیدونم چرا

شاید اصلا به من ربطی نداشته باشه

اما همینجوری پشت سر هم دارم گوش میکنم

اینم لینک دانلود اهنگ:

http://david021.persiangig.com/audio/Majid%20Kharatha%20-%20Halgheh.mp3

 

+ تاريخ شنبه 26 / 7 / 1390برچسب:مجید خراتها حلقه,متن,Mp3,ساعت 18:0 نويسنده A_mohammad |

با این که قدیمیه اما حال میده

امروز که 2باره بهش برخوردم گفتم بزارمش تو وب

 

با یه يک شکلات شروع شد
من يک شکلات گذاشتم تو دستش اونم يک شکلات گذاشت تو دستم
من بچه بودم اونم بچه بود
سرمو بالا کردم سرشو بالا کرد
ديد که منو ميشناسه
خنديدم
گفت دوستيم؟
گفتم دوست دوست
گفت تا کجا؟
گفتم دوستي که تا نداره
گفت تا مرگ
خنديدمو گفتم من که گفتم تا نداره
گفت باشه تا پس از مرگ
گفتم: نه نه نه نه تا نداره
گفت: قبول تا اونجا که همه دوباره زنده ميشن يعني زندگي پس از مرگ
باز هم با هم دوستيم؟
تا بهشت تا جهنم
تا هر جا که باشه منو تو با هم دوستيم
خنديدمو گفتم تو براش تا هر جا که دلت مي خواد يک تا بزار
اصلا يک تا بکش از سر اين دنيا تا اون دنيا
اما من اصلا براش تا نميزارم
نگام کرد نگاش کردم باور نميکرد
مي دونستم اون مي خواست حتما دوستيمون يک تا داشته باشه
دوستي بدون تا رو نميفهميد !!

گفت بيا برا دوستيمون يک نشونه بذاريم
گفتم باشه تو بذار
گفت شکلات باشه؟
گفتم باشه
هر بار يک شکلات ميذاشت تو دستم منم يک شکلات ميذاشتم تو دستش
باز همديگرو نگاه ميکرديم يعني که دوستيم دوست دوست
من تندي شکلاتامو باز ميکردم ميذاشتم تو دهنم تندو تند مي مکيدم
ميگفت شکمو
تو دوست شکموي مني وشکلاتشو ميگذاشت توي يک صندوقچه کوچولوي قشنگ
ميگفتم بخورش
ميگفت تموم ميشه مي خوام تموم نشه برا هميشه بمونه
صندوقچش پر از شکلات شده بود
هيچکدومشو نمي خورد
من همشو خورده بودم
گفتم اگه يک روز شکلاتاتو مورچه ها بخورن يا کرمها اون وقت چي کار ميکني؟
ميگفت مواظبشون هستم
ميگفت مي خوام نگهشون دارم تا موقعي که دوستيم و من شکلاتمو ميذااشتم تو دهنمو مي گفتم نه نه نه نه تا نه دوستي که تا نداره !!

يک سال دو سال چهارسال هفت سال ده سال
بيست سالش شده
اون بزرگ شده من هم بزرگ شدم
من همه شکلاتامو خوردم
اون هم رو نگه داشته
اون اومده امشب تا خداحافظي کنه
مي خواد بره اون دور دورا
ميگه ميرم اما زود برميگردم
من که ميدونم اون بر نميگرده
يادش رفت به من شکلات بده
من که يادم نرفته شکلاتشو دادم
تندي بازش کرد گذاشت تو دهنش
يکي ديگه گذاشتم تو اون دستش گفتم بيا اين هم آخرين شکلات براي صندوقچه کوچولوت
يادش رفته بود يک صندوقچه داره برا شکلاتاش
هر دوتا رو خورد
خنديدم
ميدونستم دوستي اون تا داره اما دوستي من تا نداره
مثل هميشه
خوب شد همه رو خوردم
اما اون هيچ کدوم رو نخورده
حالا با يک صندوقچه پر از شکلاتهاي نخورده چي کار ميکنه؟

+ تاريخ چهار شنبه 25 / 7 / 1390برچسب:,ساعت 18:0 نويسنده A_mohammad |

این پست یکی از اهنگ های

مرتضی سرمدیه

خیلی خیلی بهم حال داده

از زبون خودم براتون نوشتمش.....

 

همیشه از خودم میپرسم

چرا اونایی که دم از رفاقت میزنن

 تو لحظه های بی کسی قیدتو راحت میزنن

 

کاش که دوستی ادما مثل دوستی دستو چشم بود

اگه دقت کرده باشین هر عوضوی از بدنمون که درد میکنها

اون چشمه که گریه میکنه یا وقتی چشم گریه میکنه این دسته

که بر میگرده اشک چشامونو پاک میکنه

یه روز از پریا پرسیدم عشق غم داره یا شادی

میدونی چی گفت،گفت محمد عشق نه غم داره نه شادی عشق فقط

انظاره فقط انتظاره......................

 

من بارها به خودم میگم تو طول های دوست خوب هیچ وقت غروبی نیست

پس زندگی کن بخاطره کسی که دوسش داری...

اما از همه ی اینا که بگذریم کاش میشد به زمانی برمیگشتیم که تنها غم زندگیمون

شکستن نوکه مدادمونو ترکیدنه بادکنکمون بود

شاید نقاش خوبی نباشم

اما تمام لحظه های بی تو بودنو درد کشیدم

تو نبودی ببینی از غم تو چی کشیدم

 

دیدید تو بازی فوتبال وقتی کسی زمین میخوره

داور سریع میدوئه و میگه:

میتونی ادامه بدی

کاش زندگی مثل بازی فوتبال بود تا زمین میخوردیم

یکی میومد میگفت میتونی ادامه بدی

 


من همیشه نگاه مردم رو حس کردم

همیشه مردم با ساکت نیگا کردنشون بهم میگفتن

خوش بحالش چقد شاده چقد خندونه

دله مردم چی میدونه که من دنیای دردم

 

ادم تنها نشه نمیتونه بفهمه درد تنهایی چیه

البته منظورم از تنهایی این نیست که ادما تنهات بزارن نه

منظورم از تنهایی از خود دور شدنه

خدا نکنه کسی با خودش تنها باشه

چرا که ذره ذره داغون میشه

 

همیشه میگن بهترین روزاتو به کسایی هدیه کن

که تو بد ترین روزات کنارت بودن

اما نه تنها تو بدترین روزام کسی کنارم نبوده

بلکه اگه بهترین روزیم داشتم همونا خرابش کردن

حالا فهمیدین متنام چرا اینقدر غم دارن.......!

 

+ تاريخ سه شنبه 24 / 7 / 1390برچسب:,ساعت 18:0 نويسنده A_mohammad |

سلام به دوستای گلم

نمیدونم امروز بازم چی شد بهم

بد جور دلم گرفته

دلم که میگیره باید برم قلیون بکشم

بعد از این اپ میرم تا شب قلیون بکشم

این مطالبی که گذاشتم هر کدوم به نوعی

داغونم کردن خیلی باهاشون حال کردم

الان که 2باره خوندمشون دلم بدتر گرفت

گفتم بذارمشون تو وب

خوب دیگه برم اینارم تقدیم میکنم به شما:

راستی نظراتونو که بیام بخونم میتونه حالمو عوض کنه

:

 

 

 


ادامه مطلب
+ تاريخ دو شنبه 23 / 7 / 1390برچسب:,ساعت 16:39 نويسنده A_mohammad |

 

گاهی وقتها آنقدر می شکنیم

 

که دیگر

چیزی برای شکستن باقی نمی ماند

وقتی تمام قلبت چون شیشه بی ارزش پنجره ای شسکت

نوبت آرزوهایت می رسد

یکی یکی برایت می شکنند

تمام تکه هایش روی نفست هموار می شود

وتو

نفس کشیدن را فراموش می کنی

و جالب اینکه

همه این کارها را کسی می کند

!!!که ادعای عاشقیش از اینجا تا هفت آسمان عشق بود

!!!اینکه کداممان عوض شده ایم مهم نیست

 

!!!لحظه ها در گذرند و در این میان فقط عشق است که یتیم مانده است

+ تاريخ یک شنبه 22 / 7 / 1390برچسب:,ساعت 18:2 نويسنده A_mohammad |

 

 

من عاشق شطرنج هستم....چون یاد گرفتم همیشه موجودی باهوش تر هم هست...حتی زمانی که باشم مست از قدرت...همیشه باور داشتم زندگی مثل شطرنج ، یک بازی که من سرباز این بازیممممم ..


اما نمی دونستم چرا من روی زمین یه جسم اضافه ام...با انکه می دونستم زمین با حرکت کنسل کننده خودش سرباز خورشیده...اما من سرباز کیم..خدایا مهره اول حرکت کرد..
پا های من خسته اند...پا های تو چطور....چشمهای من غمگینن ...چشمهای شما چطور...من خسته ام از همه چیز...خستگی تو از چیست...پس
حرکت نکن...نفس نکش...پلک نزن...فقط منتظر باش...

 

 


فقط یه نگاه میگه ..بکن دوباره بازی چون پشت تو نبود تا حالا کسی ...اما الان هست همه بچه ها همراه حق متعالی..
حالا حرکت کن،نفس بکش،پلک بزن،چون این بار ما برنده ایم.....

پس تو هم مثل من مجرمی ،چون چشم هایت را بستی............
تو هم مجرمی در این دنیا پس حفه شو نکن از من دفاع پس حکم امشب من اعدام من نیست..اعدام دست جمعی ما هاست..
خدایا چرا دوباره مات شدم...پس همه مهرها رامیشکنم تا دیگه بازی نکنم...می دونی تو مثل من نیستی..جاهای دور توی ذهنت نرفتی....چیزای بد ندیدی...تا حالا در حال مستی ..باد تمام زندگیت را نبرده...
اما حکم من اعدام است...تا حداقل از دنیا انتقام بگیرم..من مجرم...جرم ..اینه به میوه ممنوعه نزدیک شدم...حکم اینه که گفتم...راه توبه هم ندارم..چون من جسدم...شاید بعد از مرگم آذاد بشم از این زندان گمنام....
اینجا هرکس رفیقه بچگی هاشو، کشته باشه برنده است

+ تاريخ پنج شنبه 21 / 7 / 1390برچسب:,ساعت 18:0 نويسنده A_mohammad |

نرفته قولم از یادم، هنوزم ساده و صافم
دارم اندازه‏ی قلبت، با اشکام، عشق می بافم

تا روزی که تو برگردی، به این در خیره می مونم
اگرچه دوری از دستم، تو دوستم داری، می دونم

هنوز خالیه جات اینجا، هنوزم من وفادارم
هنوزم توی این خونه، من از هرچی دوتا دارم

یه وقتایی دوتا بشقاب میچینم، تو میگی سیرم
یه وقتایی بدون تو، باهات مهمونی می گیرم

منم کابوس شبهات، تویی رویای هر روزم
واسه هرشب دعا کردن، دارم سجاده می دوزم

اگر پای درختی خشک، با اشکام، آب می‏ریزم
خودم حالیمه بی جونه، ولی از عشق، لبریزم

همش حس می کنم هستی، نمی خوام دیگه تنها شی
یه حسی می گه که باید، همین دور و ورا باشی

تو از شمعی، من از بادم، تو از شیشه، من از سنگم
ولی برگردی قول می دم، دیگه باهات نمی جنگم

درخت خشک این خونه، با اشکام خیس و نم داره
اگرچه جون نمی گیره، دلم تنهاش نمی ذاره

از اون روزی که تو رفتی، هوای خونمون سرده
دیگه چند روز که، عطرت، از این خونه، سفر کرده

بذار بد باشه رفتارت، بهم بی مهری کن بازم
فقط برگرد که من بی تو، با این دنیا نمی سازم

تو پیشم نیستی اما من، می خندم توی تنهایی
تو رویاهام یا من اونجام، یا تو، همیشه اینجایی

عزیزم، چت شده بازم
چیه؟ چرا باهام قهری
شنیدی درد دلهامُ؟
آره، کلش رو از بهری

بیا برگرد به اون روزا
من بشناس، تو می تونی

نمی دونی چه دلتنگم
تو این، شبهای بارونی...

 

+ تاريخ جمعه 20 / 7 / 1390برچسب:,ساعت 17:0 نويسنده A_mohammad |

 

می خواهم بنویسم و بگم

هر چی که تو دلم می گذره

می خواهم بگم و گوش کنید

چی به سرم اومده...........

نمی دونم از کجا باید شروع کنم

نمی دونم باید به کی بگم و

چی کار کنم..................

نمی دونم کجا باید احساسمو بیان کنم

نمی دونم باید کی رو محکوم این زندان کنم؟

خسته شدم از دنیا و دورنگی ها

تنها بودم .....................

غریب بودم..................

وقتی که قلب من شکست

برای کسی مهم نبود

همه رفتند....................

این دل من تنها شد.........

سراغمو نمی گیره کسی

چقدر سریع.................

چقدر زود..................

فراموش شدم..............

وموندم توی این تنهایی

.

.

.

.

.تنهایی تنها کسی بود که تنهایم نگذاشت

+ تاريخ شنبه 19 / 7 / 1390برچسب:,ساعت 19:56 نويسنده A_mohammad |

 

وقتی تنهاییم دنبال یک دوست می گردیم،


 

وقتی پیدایش کردیم دنبال عیب هایش می گردیم،


 

وقتی از دستش دادیم دنبال خاطره هایش می گردیم...


 

و باز تنهاییم...

 

آنگونه كه تنهايي را ميخواستم نيافتم..

آنگونه كه خود را ميجستم باز نيافتم..

و حال اينجايم،همين گوشه ي دنيا..

جايي كه آنقدر كوچك است كه كوچكم كرده..

جايي دور،خيلي دور..

نزديك به شما ولي دست نيافتني..

مرا دريابيد،ببينيد،بشنويد..

مرا بخوانيد،مرا بفهميد..

مرا بخواهيد،مرا بخواهيد..

مرا از صميم قلبتان بخواهيد،همينگونه كه هستم..

دورتر از واقعيت،دورتر از حقيقت و دورتر از همه ي شما ميشوم..

طوري كه باز اين تنهايي را ،اين غربت نشيني غم آلود را به دركنارتان بودن ترجيه ميدهم..

و باز با خود خود تنها ميمانم..

 

 

 

+ تاريخ چهار شنبه 18 / 7 / 1390برچسب:,ساعت 15:22 نويسنده A_mohammad |

به نام کسی که جدایی رو آفرید تا قدر باهم بودنو بدونیم.

 

خیلی سخته بعد از چند سال تازه بفهمی که دوست داشتنش دروغ

بوده ولی بازم بهت بگه دوست دارم. خیلی سخته طعم واقعی مرگو

بچشی ولی صبح که چشماتو باز میکنی ببینی بازم نمردیو یه روزدیگه

رو باید بازم با خاطره هاش شروع کنی, ولی اون دیگه پیشت نیست,

پیشت نیست ولی انگار هر لحظه کنارت ولی تو پیش اون بودیو

هیچوقت ندیدت, این مثل اون میمونه, تو رو گریه بندازه تو اونوبخندونی

ولی اون یکی دیگه رو خوشحال کنه. خیلی سخته بهت بگه دوست

دارم ولی نمیخوامت, میگن با یادش باید زندگی کنی ولی تا کی

خوابشو ببینی, میگن ناامید نشو آخه درد ناامیدی رو نکشیدن چون

ناامیدی و تنهایی و گریه تنهاهدیه هایی بوده که اون بهت داده ولی تو

تموم زندگیتو بهش دادی. خیلی سخته بهش دل ببندیو دلتو بشکونه,

تو هم میتونستی دلشو بشکونی ولی اینکارو نکردی چون خیلی

دوسش داشتی. خیلی سخته بزرگترین آرزوت مرگ باشه ولی اون

بتونه با یار تازه رسیدش خیلی راحت زندگی کنه بعد کل ثروتت که

عشقت بوده با کاخ آرزوهاتو یکجا خراب کنه, اونوقت زیر آوار بی مهری

و تنهایی از فقر محبت و دوست داشتن تا آخر عمر بشینی و زار زار

گریه کنی. خیلی سخته آرزوت کسی باشه که از این و اون بشنوی

براش هیچ اهمیتی نداشتی, حالا دیگه آرزوی نبودنتو میکنه. خیلی

سخته وقتی یادت میاد که حتی با شنیدن اسمش اونقدر خوشحال

میشدی که دوست داشتی داد بزنی ولی حالا با دیدنشم چیزی جز

عذاب نصیبت نمیشه چون اون دیگه واسه تو نیست. خیلی سخته بعد

از چند وقت که میبینیش اشک تو چشمات حلقه بزنه ولی اشکات

فقط واسه خودت مهم باشند. خیلی سخته جرات هر کاری رو داشته

باشی به امید اینکه کوه پشتته ولی وقتی یرگردی و پشتتو نگاه کنی

ببینی یه عمر پشتت به دره بوده, حالا اون دیگه عشقش یه نفر دیگه

هست اصلا تو براش مهم نیستی, اصلا رسم بازیه قایم موشک زمونه

اینه, تو چشم میذاری و من قایم میشم ولی تو یکی دیگه رو پیدا

میکنی.

 

 

+ تاريخ دو شنبه 17 / 7 / 1390برچسب:,ساعت 21:20 نويسنده A_mohammad |

دوستت دارم‌ها را نگه می‌داری برای روز مبادا،

دلم تنگ شده‌ها را، عاشقتم‌ها را…

این‌ جمله‌ها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمی‌کنی.

باید آدمش پیدا شود.


باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد.

سنت که بالا می‌رود کلی دوستت دارم پیشت مانده، کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده که خرج کسی

نکرده‌ای و روی هم تلنبار شده‌اند.

فرصت نداری صندوقت را خالی کنی. صندوقت سنگین شده و نمی‌توانی با خودت بکشیش…

شروع می‌کنی به خرج کردنشان.

توی میهمانی اگر نگاهت کرد. اگر نگاهش را دوست داشتی

توی رقص اگر پا‌به‌پایت آمد. اگر هوایت را داشت. اگر با تو ترانه را به صدای بلند خواند

توی جلسه اگر حرفی را گفت که حرف تو بود اگر استدلالی کرد که تکانت داد

در سفر اگر شوخ و شنگ بود اگر مدام به خنده‌ات انداخت و اگر منظره‌های قشنگ را نشانت داد

برای یکی یک دوستت دارم خرج می‌کنی. برا ی یکی یک دلم برایت تنگ می‌شود خرج می‌کنی.

برای یکی یک چقدر زیبایی. برای یکی یک با من می‌مانی؟

بعد می‌بینی آدم‌ها ازت فاصله می‌گیرند متهمت می‌کنند به هیزی… به مخ‌زدن به اعتماد آدم‌ها.

سواستفاده کردن. به پیری و معرکه‌گیری…

اما بگذار به سن تو برسند.

بگذار صندوقچه‌شان لبریز شود آن‌‌وقت حال امروز تو را می‌فهمند بدون این‌که تو را به یاد بیاورند

 

عجیب است دوست داشتن.

و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن...

وقتی می‌دانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد ...

و نفس‌ها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛

به بازیش می‌گیریم هر چه او عاشق‌تر، ما سرخوش‌تر، هر چه او دل نازک‌تر، ما بی رحم ‌تر.

تقصیر از ما نیست؛

تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شده‌اند

+ تاريخ دو شنبه 16 / 7 / 1390برچسب:,ساعت 13:27 نويسنده A_mohammad |

پیرمرد به زنش گفت بیا یادی از گذشته های دور کنیم من میرم تو کافه منتظرت و تو بیا سر قرار بشینیم حرفای عاشقونه بگیم
پیرزن قبول کرد
فردا پیرمرد به کافه رفت دو ساعت از قرار گذشت ولی پیرزن نیومد
وقتی برگشت خونه دید پیرزن تو اتاق نشسته و گریه میکنه
ازش پرسید چرا گریه میکنی؟
پیرزن اشکاشو پاک کرد و گفت:
بابام نذاشت بیـــــــــــــــــــــــــام

+ تاريخ یک شنبه 15 / 7 / 1390برچسب:,ساعت 11:27 نويسنده A_mohammad |

همیشه با همان ترانه ای که با آن اشک میریختی ، اشک میریزم و آرام می شوم.
همیشه آن ترانه را گوش میکنم و به یاد خاطرات با تو بودن می افتم.
چقدر مرا آرام می کند …. دلم را از غم ها و غصه ها خالی می کند.
بغضی که گلویم را می فشارد شکسته می شود.
انگار همین چند لحظه پیش بود که درکنارم بودی.
گوش میکنم به آهنگ دلنشین عشق ، و به یاد لحظات زیبای با تو بودن می افتم.
به یاد آن لحظاتی می افتم که این ترانه را برایم میخواندی.
گوش کن به زمزمه این دل بی طاقت.
همیشه همان ترانه ای که هر روز آن را گوش میکردی ، گوش میکنم و با شنیدن آن لحظه به لحظه به یادت هستم.
از آغاز تا پایانش با چشمان خیس آن را گوش میکنم.
می خوانم همراه با ترانه ، گاهی وقتها با آن فریاد میزنم.
فریاد میزنم و اشک میریزم و آنگاه که از فریاد خسته میشوم آن را در دلم زمزمه میکنم.
بیا گوش کن به زمزمه این دل.
ترانه تو ، آغاز دلتنگی های من است ، پایان غصه های من است.
ترانه تو ، صدای مهربان تو است ،  لحظه زیبای در کنار تو بودن است.
بیا بخوان برایم ترانه عاشقی را ، بخوان تا آرام شوم ، بخوان تا لحظه ای دوباره همنشین اشکهایم شوم ، بخوان تا با تو بخوانم.
میخوانی ترانه عاشقی را ، میخوانم با تو و گوش میکنیم به زمزمه دلهایمان.
زمزمه میکنم نام مقدست را ، همراه با دل و هم صدای ترانه تو.

+ تاريخ یک شنبه 15 / 7 / 1390برچسب:,ساعت 11:26 نويسنده A_mohammad |

تنهايي

دلم براي تنهايي ميسوزد چرا هيچکس او را دوست ندارد

مگر او چه گناهي کرده که تنها شده

جرم تنهايي چيست که هيچکس او را نميخواهد ديشب تنهايي

از اتاقم گذشت دنبالش دويدم ولي او رفته بود.

تنهاي تنها نيمه شب او را مرده کنار حوض

خانه پيدا کردم از گريه چشمانش قرمز

بود برايش گريستم آخر او از تنهايي مرده بود

 تنهايي مرد و من تنها تر شدم           

 

میترسم روزی از مزارم رد شوی غافل از اینکه ندانی بر مزار کیستی......

 

+ تاريخ یک شنبه 15 / 7 / 1390برچسب:,ساعت 11:25 نويسنده A_mohammad |

لحظه ها چه سخت میگذرند

با اینکه میدانم

عاقبت تلخش را

باید بگذرم از عشقم

باید انرا به مالک اصلی

بسپارم و بروم

تا اینکه دیگر نبینم

رخ زیبای محبوبم

خدایا گله دارم

از این غرور فولاد صفت

که هرگز به خاطر عشقم نشکست

از عجز قلب در برابر عقل

از ناتوانی زبانم

نتوانستم بگویم وحال

بایداورا به معشوقش

بسپارم حال که باهرقدم

فرسخ ها از او دور میشوم

فقط صدای خنده های او

نزد عشق خودش

را میشنوم اه

که صدای شکستن قلب من

در صدای خنده های ان دختر

 گم شد و هرگز به گوشش نرسید

حال

آرزویم خوشبختی اوست

وآزادی من

از بند این عشق

ناکام وتلخ

ورهایی

وتنهایی...

+ تاريخ یک شنبه 15 / 7 / 1390برچسب:,ساعت 11:24 نويسنده A_mohammad |

بزار همه بدونن که من این دیوونه حالم...بزار همه بفهمن که شکسته پر و بالم.

 

بزار همه بدونن که دلم دنیای درده..عشقم ازم جدا شده..دیگه برنمی گرده..اشکای چشممو دید..

 

رو به غریبه ها رفت..عقده رو توی قلبم ..گذاشتو از دلم رفت..با خوش خیالی رفتو ..

 

نگفت که من چی میشم..نگفت که من میمیرم..

بازم دیوونه میشم..

 

اشکای چشمم هم خشکیدو و دل نایی نداره..خدا کنه که تا اومدنش دووم بیاره..

 

صدای خنده هاش هنوز می پیچه توی گوشم..دیگه به عشق اون تا آخرش دنیا خموشم..

 

اشکای چشممو دید..رو به غریبه ها رفت..عقده رو توی قلبم..گذاشت و از دلم رفت..

 

با خوش خیالی رفتو..نگفت که من چی میشم..نگفت که من میمیرم..یا  باز دیوونه میشم..

 

یا باز دیوونه میشم...

 

یا باز دیوونه میشم م م م*#

+ تاريخ یک شنبه 15 / 7 / 1390برچسب:"حمید اصغری","hamid asghari",ساعت 11:23 نويسنده A_mohammad |
 
بهم گفت که دوسم داره بهم گفت من و می خواد

 

بهم گفت اگه پاش باشه ته حادثه میاد

بهم گفت که نفس هاشم اگه باشم میمونه

بهم گفت شور بودن رو توی نگام می خونه

دروغ گفت دروغ گفت...

می گفتش من هواشم تموم قصه هاشم

می گفتش آبروشم همیشه رو به روشم

می گفت از خاکی دوره می گفت سنگ صبوره

می گفت تنها نمیشم می گفت می مونه پیشم

دروغ گفت دروغ گفت...

بهم می گفت که زندگیشمو با من عجینه

می گفت چشمای من واسش یه دنیاس سرزمینه

می گفت طاقت می یاره بچه گیهامو بدی مو

می گفت از من می رونه خونه دلها خستگیها

می گفت که مثله هیچ کسی نیست

می گفت توی نگاهش خار و خس نیست

می گفت طاقت نمیاره نباشم

می گفت از فکرشم می میره که فکر کنه از دنیاش جدا شم

اینارو اون بهم گفت

 دروغ گفت دروغ گفت...

+ تاريخ یک شنبه 15 / 7 / 1390برچسب:,ساعت 11:22 نويسنده A_mohammad |

 

به سنی رسیده ایم که دلمان می خواهد قلبی برایمان بتپد
و این هوس نیست
به سنی رسیده ایم که هر نرسیدن مساوی ست با مرگی دیگر
و این فاجعه ست !
به سنی رسیده ایم که دیگر عروسک و ماشین کوکی
......نیازهایمان را برطرف نمی کنند
– و باز نیاز فعلی هوس نیست – خواستن است آنهم ناب ِ ناب
بیا از عشق ورزی به دیگری نهراسیم
خجالت زده نشویم .. که این اوج درماندگی ست
تو – عزیز ِ همیشه – مطمئنم که غیر از منی و حتما کسی را داری
من گرچه بی تجربه ولی می دانم که چقدرخوب است کسی را
داشتن
پس همین حالا این غرور سرد را به فراموشی سپار ،
برخیز
لحظات خوب برگشت پذیر نیستندبرخیز

 

 

+ تاريخ یک شنبه 15 / 7 / 1390برچسب:,ساعت 10:36 نويسنده A_mohammad |

دروغه....

همه میگن که تو رفتی همه میگن که تو نیستی
همه میگن که
دوباره دل تنگمو شکستی …دروغه…‏
چه جوری دلت می اومد منو اینجوری ببینی‏

با ستاره ها چه نزدیک منو تو دوری ببینی
همه گفتن که تو رفتی ولی گفتم که
دروغه …‏
همه میگن که عجیبه اگه منتظر بمونم
همه حرفاشون دروغه تا ابد
اینجا میمونم‏

بی تو و اسمت عزیزم…اینجا خیلی سوت و کوره
ولی خوب عیبی
نداره ..دل من خیلی صبوره…صبوره…‏
همه میگن که تو رفتی همه میگن که تو
نیستی
همه میگن که دوباره دل تنگمو شکستی …دروغه…‏
چه جوری دلت می اومد
منو اینجوری ببینی‏
با ستاره ها چه نزدیک منو تو دوری ببینی
همه گفتن که تو
رفتی ولی گفتم که دروغه …‏
همه میگن که عجیبه اگه منتظر بمونم
همه
حرفاشون دروغه تا ابد اینجا میمونم‏
بی تو و اسمت عزیزم…اینجا خیلی سوت و
کوره
ولی خوب عیبی نداره ..دل من خیلی صبوره…صبوره…‏
همه میگن که تو
نیستی همه میگن که تو مردی
همه میگن که تنت رو به فرشته ها
سپردی…دروغه…‏

+ تاريخ یک شنبه 15 / 7 / 1390برچسب:"دروغه,,,,","مازیار فلاحی",ساعت 10:35 نويسنده A_mohammad |

چه زیباست بخاطر تو زیستن

 

 

 

وبرای تو ماندن بپای تو مردن وبه عشق تو سوختن؛

 

 

 

وچه تلخ وغم انگیز است، دور از توبودن، برای تو گریستن؛

 

 

 

و به عشق و دنیای تو نرسیدن؛ ای کاش می دانستی بدون تو،

 

 

 

مرگ گواراترین زندگیست؛ بدون تو وبه دور ازدستهای مهربانت،

 

 

 

زندگی چه تلخ وناشکیباست. ای کاش می دانستی مرز خواستن کجاست،

 

 

 

وای کاش میدیدی قلبی راکه فقط؛

 

 

برای تو می تپد 

+ تاريخ یک شنبه 15 / 7 / 1390برچسب:,ساعت 10:34 نويسنده A_mohammad |

یادته بهم گفتی دوست دارم ...

 

یادته گفتی به حرمت همون اشک هایی که واسم ریختی همیشه

پیشت می مونم. من رو حرفت خیلی حساب کردم.

پس یادت نره ...

یه جایی...

 یه نفر...

 با یه قلب کوچیک ولی پر از عشق تو

 منتظرته...

پس زود بـــــرگـــــرد...خیلی زود...

هنوزم منتظرتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم عشقم...

+ تاريخ یک شنبه 15 / 7 / 1390برچسب:"برگرد","عاشقانه",ساعت 10:32 نويسنده A_mohammad |

 

 

نذار امشبم با یه بغض سر بشن         

                                                      بزن زیره گریه چشات تر بشـــــــــن

بذار چشماتو خیلی آروم رو هم         

                                                      بزن زیره گریه سبک شی یـــــــــکم

یه امشب غرورو بذارش کنـــــار         

                                                       اگه ابری هستی با لــــــــــــذت ببار

هنوزم اگه عاشقش هستی که         

                                                       نریز فصه هاتو تو قلبت دیــــــــــــگه

غرورت نذار دیگه خستت کنن         

                                                       اگه نیس باید دل شکستت کنـــــــــــن

نه میتونی پنهون کنی داغونی         

                                                       نه میتونی یادش نباشی به این آسونی

هنوز عاشقیو دوسش داری تو         

                                                       نشونش بده اشکای جاریتــــــــــــــــــو

نه میتونی پنهون کنی داغونی         

                                                        نه میتونی یادش نباشی به این آسونی

+ تاريخ یک شنبه 15 / 7 / 1390برچسب:,ساعت 10:31 نويسنده A_mohammad |
 

 


 

دلم سرای غم شدو ، تو آخرش نیومـــــــــــدی

                                        دلگیر نشو از حرف من ، بی معرفت خیلی بــــدی


 

   تو هم شدی مثله همه ، حسمو باور نــــــداری

                                           تو این مسیر بی کسی ، با جاده تنهام میــــــذاری


 

      میگذره روزام بی دلیل ، شوقی ندارم چه کنــم

                                              میزنه هر روز به سرم ، عکساتو من پاره کنــــــم


 

         ولی همیشه یاد تو ، تو ذهن خسته ی منــــــه

                                                 خدا یه کاری کن بیاد بازم بهم سر بزنـــــــــــــــــه


 

            دیگه من آرزوم شده سراغمو باز بگیــــــــــــری

                                                    نازم بدی و بگی  برای دردام میمیــــــــــــــــــــری


 

                 غربت نشینه دل من، درسته بی لیاقتــــــــــم

                                                       آرامشم بودی یه روز ، ببخش که باتو عادتـــــــــــم

 

                     اشکای من کاری نکرد مانع رفتنت نشــــــــــد

                                                   با رفتنت گفتی به من غصه نخور قسمت نشـــــــد


 

                      با زبون بی زبونی با سکوت پیر و خستـــــــــــم

                                                هی میگفتم به همین بغض، نرو که دل به تو بستم


 

                 نگو که فرقی نداره واسه تو اگه نباشـــــــــم

                                              میدونی آخر خطم ناامید از هم میپاشــــــــــــــــــم


 

          خاطراتت یه نشونه س شده آروم و قـــــرارم

                                           کاش سراغمو بگیری آخه راهیه فـــــــــــــــــــرارم


 

     بعد تو میگن میخندن میکنن کنایه بـــــــــــارم

                                        دیگه شونه تو ندارم سرمو کجا بــــــــــــــــــــــذارم


 

دیگه چاره ای ندارم در و دیوار روم خرابــــــه

                                           نگرانم واسه چشمام دیگه آروم نمیخوابــــــــــــــه


 

   تو خیالتم نباشه چیه سرگذشته این عشــــق

                                              فقط این یادت بمونه بدرقه ت  کرد اشک و هق هق
 

 

+ تاريخ یک شنبه 15 / 7 / 1390برچسب:,ساعت 10:30 نويسنده A_mohammad |

 

سلام یکی یه دونه ی خودم تو که نموندی

 

                         رفتیو خنده رو از رو لب همه پرونـــدی

 سلام یکی یه دونه ی خودم چشاتو واکـن

                       پاشو تو دل ما آتیش تازه ای به پا کن

  ببین بدون تو دنیا واسم سیاهو زشتــه

                    انگار من دیو بودمو تو بودی فرشتـــه

   انقدر پاک بودی چشم دیدنتو نداشتـــم

                      آره کور شدم ندیدم عشقتو...نذاشتـــم

    دلت یه روز خوش از زندگی ببینه حتــی

                         بازم چیزی نگفتی شدی رفیق دردامــــ

   پشت سرمو ندیدم واسم اشک میریختــــی

                      ولی بی صدا رفتمو بعد از تو هیشکـی

  هیچوقت یادی ازم نکرد تو این جهنم دلـــــــم

                   بگو حالا که نیستی به کی دردمو بـــگم

 خاطرات تو دعوت میکنه قلبمو به جـنـــــــــگ

                     باید سر خاک تو برسونم هفته رو به ته...

+ تاريخ یک شنبه 15 / 7 / 1390برچسب:behzad pax_بهزاد پکس,ساعت 10:26 نويسنده A_mohammad |
آره سر خاک توام خیلی باورش سختـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه

 

 

اونی که میگفت منو میخواد واسه  همیشه رفتـــــــــــــــــــــه

 

 

واسه همیشه رفته قاب عکسش اینو میگـــــــــــــــــــه

 

میگه بی تو دلم یه روز خوش نمیبینـــــــــــــــــــــــه

 

داره قافیه ها ثانیه هارو میکشه عقـــــــــــــــــــــــــــــب

 

یاد روزایی ک مونده فقط یه خاطــــــــــــــــــــــــــــــــره ازش

 

همون روزایی که دلم با تو همیشه خوش بـــــــــــــــــــــــود

 

باهام غریب شدیو دلم غریبه کش بـــــــــــــــــــــــــــــــود

 

انگار خواب بودم عشق تورو درک نکـــــــــــــــــــردم

 

اصلا مغرور شدم هیچوقت سعی نکـــــــــــــــــــــــــــــــــردم

 

تورو بفهمم حالا دیگه فایده نـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــداره

 

شدم پاییزی که تو حسرت مرگ بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــهاره

+ تاريخ یک شنبه 15 / 7 / 1390برچسب:behzad pax_بهزاد پکس,ساعت 10:24 نويسنده A_mohammad |
اي عشق ...
من تو را به کسي هديه مي دهم که از من عاشق تر باشد و از من براي تو مهربان تر.
من تو را به کسي هديه مي دهم که صداي تو را از دور، در خشم، در مهرباني، در دلتنگي، در خستگي، در هزار همهمه ي دنيا، يکه و تنها بشناسد.
من تو را به کسي هديه مي دهم که راز معصوميت گل مريم و تمام سخاوت هاي عاشقانه اين دل معصوم دريايي را بداند؛ و ترنم دلپذير هر آهنگ، هر نجواي کوچک، برايش يک خاطره باشد.
او بايد از نگاه سبز تو تشخيص بدهد که امروز هواي دلت آفتابي است؛ يا آن دلي که من برايش مي ميرم، سرد و باراني است.
اي.... ،اي بهانه ي زنده بودنم؛ من تو را به کسي هديه مي دهم که قلبش بعد از هزار بار ديدن تو، باز هم به ديوانگي و بي پروايي اولين نگاه من بتپد. همان طور عاشق، همان طور مبهوت و مبهم...
تو را با دنيايي حسرت به او خواهم بخشيد؛
ولي آيا او از من عاشق تر و از من براي تو مهربان تر است؟آيا او بيشتر از من براي تو گريسته است؟؟ نه... هرگز...هرگز
ولي، تو در عين ناباوري، او را برگزيدي...
مي دانم... من دير رسيدم...خيلي دير...خيلي...
يك بار ديگر بگذار بي ادعا اقرار كنم كه هر روز دلم برايت تنگ مي شود. روزهايي که تو را نمي بينم، به آرزوهاي خفته ....

 

+ تاريخ یک شنبه 15 / 7 / 1390برچسب:,ساعت 10:23 نويسنده A_mohammad |

 

   تا وقتي كه تو هستي، تا لحظه اي كه ياد تو در خاطر من جاريست! تا زماني كه دستهاي گرمت همراه دستاي خسته اي منه! تا وقتي كه نگاهت تنها پناهگاه و تكيه گاه نگاه سرگردان منه! تا زماني كه تو همسفر جاده زندگي من هستي! تا وقتي كه شونه هاي تو امن ترين جاي دنياست براي من! من زنده هستم!

 

 

 For U

  در دادگاه عشق ... قسمم قلبم بود وكيلم دلم و حضار جمعي از عاشقان و دلسوختگان . قاضي نامم را بلند خواند و گناهم را دوست داشتن تو اعلام كرد و پس محكوم شدم به تنهايي و مرگ . كنار چوبه ي دار ا ز من خواستند تا اخرين خواسته ام را بگويم و ومن گفتم : به تو بگويند ... دوستت دارم 

 

 For U

www.blogfa.com/Desktop/comments.aspx

چکه های خاطره

از کوچه های حادثه به آرامی می گذرم ، با دستهایم چشمانم را محو می کنم تا ببینم آن کوچه بن بست تنهایی عشق را...

دلم عجیب هوای دیدنت را کرده است ، دستانم را کمی کنار می زنم و از لا‌ به لا‌ی انگشتان لرزانم نیم نگاهی به گذشته ناتمامم می اندازم ، چیز زیادی نیست و از من نیز چیزی نمانده است جز آیینه زلا‌لی که از آن گله دارم که چرا حقیقت زندگی را از من پنهان کرد... !؟ و تو ای سنگ صبور لحظه لحظه های عمر کوتاه من ، چقدر

بی کس و تنها ماندی ! جواب صفحه های سفیدت را چه دهم که من نیز بی وفایی را از زمانه آموختم.

می دانم دلت آنقدر بزرگ و دریایی است که مرهم زخم های بی کس ام باقی بمانی و یک امشب دیگر را با من تا سحرگاهان همنوا شوی.

به سراغت نیامدم چون روح باران زده شیدای روزهای آشنایی گرفتار تگرگی بی پایان شد و اینگونه سیلا‌ب عشق در مسیر طغیان آمال و آرزوهایم تبدیل به سرابی شد.

نبودی تا ببینی که چگونه غزل در تاب یاسمن تب کرد و تا صبح نالید ، نبودی تا ببینی که آسمان چه بی قرار و معصومانه اشک می ریخت و تن سرد مرا نوازش می کرد ، نبودی تا ببینی که چگونه چشمانم در انتظارت ماند و نیامدی...

تو خود گفتی که دنیا فدای تو و چشمانت ، تو خود گفتی آبیِِِ آرامشِ دریا فدای نگاهت ، تو خود گفتی سرخی آتشین شقایق ها فدای قلب کوچکت...

حالا‌ از آن حرفهای رنگین اثری نیست و تمام آبی ها و قرمزها برایم رنگ باخته اند ، از تو نیز به خاطر دو رنگ بودنت شکوه ای ندارم ، چون دیگر دنیا برای من بی رنگ است!

و اما باز هم تو ای حریم پاک و بی آ لا‌یشم! می خواهم ترکت کنم و هیچ گاه به سوی صفحه های قلم خورده ای که خود بر رویت حک کردم ، باز نگردم . شاید اینگونه مجبور نباشی دستهای سفیدت را به زیر چکه های دلتنگی ام بگیری و له شوی و گیسوانم را بر تن لطیفت احساس کنی.

لحظه ، لحظه ای است جادوئی... ! در کنج خلوت این اتاق دستهای دختری ، آرام صندوقچه ای را مهر می کند و زمزمه ای در زیر لب دارد . نوایش ضعیف نیست اما هیچ کس نمی تواند بفهمد او چه می گفت و دیگر نمی گوید...

 

Love

+ تاريخ یک شنبه 15 / 7 / 1390برچسب:,ساعت 10:22 نويسنده A_mohammad |

باز خو می کنم به شب که در آغوشِ من سوزِ بی خوابی و بر شانه هایم بارِ سنگینِ دوریِ توست .

آنجا که باشی ، ستاره می روید بر آسمانش .

باش تا باشم تکیه بر نفسهایت .

هرکجا می روی ، هرکجا می بری ، من با تو باشم .

شب ، بی تو طولانی ست .

من ، بی تو بی طاقتم .

نشانیِ پنجره ام را از ماه بگیر .

جاده بیداری ام را نشانه برو ، شاید پلکهایم توانِ عبورِدوباره انتظار را داشته باشند .

تو نیایی ، تو را نیابم ، ناگه یک شب به دوش می برم رنجم را .

خلوتِ اجباریِ امشب به هوای نگاهت نرسید .

رؤیا هنوز خیابانِ شهر دودل است . کسی می آید ، کسی می رود .

این نامه نیست ، بی خوابی های شبانه است که می بارد بر ابرهای سپیدِ دفترم .

نامه هم بخوانی اش ، نامِ توست تا بی نهایت بر برگهایش .

نگاه ! من درخت می شوم ، تو رؤیای پروازم .

می دانی ، ما به رفتن عادت کرده ایم .

چرا کسی را نمی یابم دستی را اهلی کند و بماند .

بگذریم ، بگذار باز ، بازگردیم به دلهای خودمان .

در قلبِ ذره ذره ایمانم هزاران هزار وعده دیدارِ توست .

زمزمه کنان ؛ او می آید ، می آید تا زمستان را دور بزند و دستهایت را بهاری دوباره ببخشد .

تو می آیی ، می آیی تا دستهایم را بهاری دوباره ببخشی .

 

+ تاريخ پنج شنبه 14 / 7 / 1390برچسب:,ساعت 15:51 نويسنده A_mohammad |