Single ...یاد گرفته ام تنهایی را به بودن درجمعی که به آن تعلق ندارم ترجیح دهم ... Single

چه زيباست به ياد تو با چشمهاي خسته گريستن
چه زيباست هميشه در تنهايي تو را حس کردن
چه زيباست در خيال با تو زندگي کردن
عزيزم نام تو بر قلبم  خالکوبي شده تا فراموشت نکنم
عزيزم همچون نفس کشيدن تو را به خاطر مي سپارم
يک روز ديگر هم بدون تو گذشت ...

+ تاريخ پنج شنبه 26 / 8 / 1390برچسب:,ساعت 14:46 نويسنده A_mohammad |

لحظه ي سخت رفتنت هيچ چي تو قلب من نبود

 نگاه آخرين تو شعر جنون و غصه بود

 از التهاب بي کسي پناه آوردم به جنون

 زندگي زندونه و بس وقتي نباشه هم زبون

 خواستم فراموشت کنم اما خيالت نمي ذاشت

 به غير ديوونه شدن راهي جلو پام نگذاشت

***********

 منو هرگز نبخش اي مهربونم

 هميشه بد بودم اينو خوب مي دونم

 منو هرگز نبخش اي مهربونم

 هميشه بد بودم اينو خوب مي دونم

  ************

 بهتره نشناسي منو

 مني که با تو بد بودم

 تنها از عشق و عاشقي

 شکستنو بلد بودم

 لايق بودنت نبود

 قلب حقيرم مي دونم

 حقمه تا آخر عمر

                                تنهاي تنها بمونم                              

+ تاريخ شنبه 24 / 8 / 1390برچسب:,ساعت 15:44 نويسنده A_mohammad |

 

 

 


از بد حادثه امروز بي حضورت جشن ميگيرم

دوست داري بشنوي ميگم.من بدون تو ميميرم

روز عشقمون مبارک اگه حتي دوري از من

من مهم نيستم ميدونم.حرمت اين روز نشکن

 

به جون هرکي دوست داري امشب به ياده من بمون

امشب تا صبح کنارتم.تو هم به ياده من بمون

الهي من فدات بشم يه امشبو باهام بمون

  

روز عشقمون مبارک اخ چه جشن بي نظيري

پاي چي امروز و دادي بگوي پاي کي اسيري

تو هنوز دو ماه رفتي  شمه رفتاره گرفتم

اگه برگردي يه روزي کيکتو نگه ميدارم

 

به جون هرکي دوست داري امشب به ياده من بمون

امشب تا صبح کنارتم.تو هم به ياده من بمون

الهي من فدات بشم يه امشبو باهام بمون

 

به جون هرکي دوست داري امشب به ياده من بمون

هميشه من به يادتم تو امشبو باهام بمون

الهي من فدات بشم يه امشبو باهام بمون.بمون

 

+ تاريخ دو شنبه 21 / 8 / 1390برچسب:,ساعت 13:27 نويسنده A_mohammad |

دوباره آسمان اين دل ابري شده .
دوباره اين چشمهاي خسته باراني شده .
دوباره دلم گرفته است و شعر دلتنگي را براي اين دل ميخوانم .
ميخوانم و اشک ميريزم ، آنقدر اشک ميريزم تا اين اشکها تبديل به گريه شوند .
در گوشه اي ، تنهاي تنها و خسته از اين دنيا .
دوباره اين دل بهانه ميگيرد و درد دلتنگي را در دلم بيشتر ميکند .
خيلي دلم گرفته است ، مثل همان لحظه اي که آسمان ابري مي شود .
خيلي دلم گرفته است ، مثل همان لحظه اي که پرنده در قفس اسير است و با نگاه معصومانه خود به پرنده هايي که در آسمان آزادانه پرواز ميکنند چشم دوخته است .
دلم گرفته است مثل لحظه تلخ غروب ، مثل لحظه سوختن پروانه ،
مثل لحظه شکستن يک قلب تنها .
دوباره خورشيد مي رود و يک آسمان بي ستاره مي آيد و دوباره اين دل بهانه ميگيرد .
به کنار پنجره ميروم ، نگاه به آسمان بي ستاره .
آسماني دلگيرتر از اين دل خسته .
يک شب سرد و بي روح ، سردتر از اين وجود يخ زده .
خيلي دلم گرفته است ، احساس تنهايي در وجودم بيشتر از هميشه است .
تنهايي مرا مي سوزاند ، دلم هواي تو را کرده است .
دوباره اين دل مثل چشمانم در حسرت طلوعي ديگر است .
آسمان چشمانم پر از ابرهاي سياه سرگردان است ، قناري پر بسته در گوشه اي از قفس اين دل نشسته و بي آواز است .
هوا ، هواي ابريست ، هواي دلگيريست .
ميخواهم گريه کنم ، ميخواهم ببارم .
دلم ميخواهد از اين غم تلخ و نفسگير رها شوم .
اما نمي توانم …
دوباره دلم گرفته است ، خيلي دلم گرفته است ،
اما کسي نيست تا با من درد دل کند ، کسي نيست سرم را بر روي شانه هايش بگذارم
و آرام شوم …
هيچکس نيست ...!

پی نوشت:

دوباره دل هوای با تو بودن کرده....
نگو این دل دوری عشقت و باور کرده...

دل من خسته از این دست به دعاها بردن
همه آرزوهام با رفتن تو مردن
....

حالا من یه آرزو دارم تو سینه...
که دوباره چشم من تو رو ببینه...

حالا من یه آرزو دارم تو سینه...
که دوباره چشم من تو رو ببینه...

حالا من یه آرزو دارم تو سینه...
که دوباره چشم من تو رو ببینه...


واسه پیدا کردنت تن به دل صحرا می دم...
آخه تو رنگ چشات هیبت دنیا رو دیدم...

توی هفتا آسمون تو تک ستاره منی.... 
بخدا...ناز دو چشمات و به دنیا نمی دم.... 
 

حالا من یه آرزو دارم تو سینه...
که دوباره چشم من تو رو ببینه...
 

+ تاريخ چهار شنبه 16 / 8 / 1390برچسب:,ساعت 23:3 نويسنده A_mohammad |

من آن غريبه ي ديروز آشناي امروز و فراموش شده ي فردايم
در آشنايي امروز مي نويسم تا در فراموشي فردا يادم کني.


براي سالها مي نويسم ...


سالها بعد که چشمان توعاشق مي شوند ...
افسوس که قصه ي مادر بزرگ درست بود...


که هميشه يکي بود يکي نبود

 

پی نوشت:

نگاهم کرد پنداشتم دوستم دارد

نگاهم کرد در نگاهش هزاران شوق عشق را خواندم

نگاهم کرد دل به او بستم

نگاهم کرد اما بعد ها فهميدم فقط نگاه مي کرد...
..................

یاد گرفتم که عشق با تمام عظمتش دو سه ماه بیشتر زنده نیست یاد گرفتم که عشق یعنی فاصله و فاصله یعنی دو خط موازی که هیچگاه به هم نمی رسند یاد گرفتم در عشق هیچکس به اندازه خودت وفادار نیست و یاد گرفتم هر چه عا شق تری ، تنهاتری

+ تاريخ دو شنبه 14 / 8 / 1390برچسب:,ساعت 15:52 نويسنده A_mohammad |

منتظر مانده بود وقتی به او رسیدم اشک از چشمانش جاری شد کنار او رفتم گفت : بگو که دوستم داری به چشمانش نگاه کردم ولی نگفتم که دوستش دارم روز بعد به دیدارش رفتم دستانش را روی قلبش گذاشته بود دستانش را بلند کردم گفت : بگو که دوستم داری بی اختیار شدم و نگفتم که دوستش دارم . چند روز بعد با 3 گل رز به دیدارش رفتم در بستر بیماری به من گفت : بگو که دوستم داری اشک در چشمانم حلقه زد و بغض گلویم را گرفت و نتوانستم بگویم دوستت دارم امروز که به دیدارش رفته بودم پارچه ای سفید به رویش انداخته بودند با وحشت پارچه را کنار زدم و فریاد زدم من نمی خواستم بگویم دوستت دارم می خواستم که بفهمی و درک کنی که. . . دوستت دارم ......

 

دوستت دارم چون تنهاترین فکر تنهایی منی

دوستت دارم چون زیباترین لحظات زندگی منی

دوستت دارم چون زیباترین رویای خواب منی

دوستت دارم چون زیباترین خاطرات منی

دوستت دارم چون به یک نگاه عشق منی

بیشتر فکر می کنم می فهمم چیزی تو این دنیا نیست که لایق تو باشه تو این همه

 کلمه من برای گفتن حرف دلم کلمه کم می آرم

ولی اگه می خواهی بدونی چقدر دوست دارم برو زیر بارون و قطره های بارون و

بگیر اونایی رو که می تونی بگیری تو منو دوست داری و اونایی رو که نمی تونی

بگیری من تو را دوست دارم

بارون

پی نوشت:از خدا همینو میخواستم که فقط بارون بباره

دیشب 2 ساعت زیر بارون بودم .شبای بارونی رو خیلی دوست دارم.

+ تاريخ دو شنبه 7 / 8 / 1390برچسب:I love you,I love u,for you,ساعت 13:15 نويسنده A_mohammad |

دستانم گرمی دستانت را می خواهد ، پس دستانم را به تو می دهم ...

 

قلبم تپش قلبت را میخواهد ، پس قلبم را به تو می دهم ...

 

چشمانم نگاه زیبایت را میخواهد ، پس نگاهم ازآن توست ...

 

عشقم ، تمامی لحظات تو را می خواهند و برای با تو بودن دلتنگی می کنند ...

 

دل من ، همان آسمان ابری ، از دوری تو ابری است .

 

درخشش چشمانم همانند خورشید درخشان ، انتظار چشمانت را می کشند .

 

پس بدان اگر پروانه سوختن شمع را فراموش کند من هرگز فراموشت نخواهم کرد .

 

عاشقانه دوستت خواهم داشت ...

+ تاريخ پنج شنبه 5 / 8 / 1390برچسب:,ساعت 16:54 نويسنده A_mohammad |